- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دل رمــیـده حـوالـی آسـتـانـۀ اوسـت تمام دلخـوشیام جشن شادیانۀ اوست تـرانۀ لـب من از غـزل ترانۀ اوست رواق منـظر چـشم من آشیانۀ اوست اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست زبان خموش و لیکن دهان پُر از عربیست ستارههای درخـشان به جلـوه آمدهاند شبـیـه مـاه فـروزان به جـلـوه آمدهاند بسان یـوسف کنـعـان به جلوه آمدهاند اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد به دلـپـذیـریِ نـقـش نـگـار ما نـرسـد پیـمـبران الـوالعـزم بی گمان جمعـنـد کـنار اهل زمین اهل آسـمان جمعـنـد به شوق آمدن صاحب الزمان جمعند حضور خلوت انس است و دوستان جمعند وان یکاد بخـوانـیـد و در فـراز کـنید معـاشران گـره از زلف یار باز کنید برای عرض ارادت به ساحت نرگس رسیده حضرت مریم به خدمت نرگس عزیز عسگری و جان حضرت نرگس نظر به چهرۀ ماهـش عـبادت نرگس حَسن جمال و حَسن سیرت و حَسن سکنات به شادی دل مهدی و مادرش صلوات وقار و شان سلیمان شرافت یعـقـوب نـگـاه رحـمـت نـوح و تحـمـل ایـوب مِلاحت و نفَس و حُسن یوسف محبوب شمیم ناب مسیح از شمال تا به جنوب تمام نور محمد به چهـرهاش پـیداست چکـیدهای ز تمام پـیـمـبـران خداست شـبـیـه پـرچـم در حـال اهـتـزاز آمـد امـیـر مُطـلَـقِ از خـلـق بینـیـاز آمـد علی و جعـفـر طیار و حمزه باز آمد قسم به تیغ دو دم فارس الحـجـاز آمد ز نسل احمد مختار و رونوشت علیست سرشت مهدی کرار از سرشت علیست شعـور جاری در هر شعـار اباصالح بـهـانـۀ غـزلـی مـانـدگــار ابـاصـالـح پُر از جلال و شکوه و وقار اباصالح ترانهام صد و سی و سه بار اباصالح قسم به هر گره ابرویش که حساس است چـقـدر خَلقا و خُـلقا شبیه عباس است نگـاه مرحـمـتـش خلق را کـفـاف کند به خـوبیاش همۀ شهر اعـتراف کند به زیر سایۀ الـطافـش اعـتکـاف کند میان عرش ملک دور او طواف کند همیشه از سر دلـتـنگیاند محـتاجـش فرشتهها همه چشم انتظار معـراجش قلم برای سرودن دوباره گرم وضوست سرودن از پسر فاطمه همیشه نکوست سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست دمی که صحبت یار است صحبت از من نیست سرور شیعه که تنها به ریسه بستن نیست
: امتیاز
|
مناجات نیمۀ شعبانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـسـمِ ربِّ الـنّـور آقا جـان بـیـا درد دارم حـضرت درمـان بـیا حـیف از خوبیِ تو یابن الحسن عـاشقـت من باشم و امثـال من تو همیشه حـاضری من غـائبم چون تو را گُم کردهام بیصاحبم خود مدد فرما که بارم بار نیست بین درگاهت برایم کار نیست؟ از خودم ناراحتم دل با تو نیست دل که جای هیچکس إلا تو نیست بـا هـزاران عـاشـق پُـر مـدعـا سـاکـن کـوه و بـیـابـانـی چرا؟ بـا ریـا دل را هـوایـی میکـنـم با تـو دارم خـود نـمایی میکنم در تکـاپوی همین جشن عـظیم از شما غـافل شدیم ابن الکریم در خـیابانها چه غوغایی شده بـیحـیـایی هـا تـمـاشـایی شـده رقص و آواز و ترانه هست و بس نیـمۀ شعـبان بهانه است و بس من نمیگویم که چادر سر کنند یا که قـرآن را همه از بر کنند لیک روی شیعیان کردی حساب روی زهـرا پیـشگانِ با حجاب ما که عمری چشم بر دین بستهایم بهـرتان یک شهر آذین بستهایم این شبـیه جشن میلاد تو نیست غرق شادی هیچ کس یاد تو نیست با خودم گفتم چرا دف میزنیم؟ با دو صد شور اینچنین کف میزنیم؟ این برای توست یا نفس خودم؟ بـاز هـم شـرمـنـدۀ آقـا شـدم… غـصۀ من پیـرتان کرده ببخش نوکـرت بازی درآورده ببـخش مهـربـانـیت وقـیحـم کرده است آه آقـا نـوکـرت شـرمـنـده است «أیُّها المُـنـذَر» مـرا بـیدار کن بار دیگـر بهـرم استـغـفـار کن معـنی والشـمس بر قـلـبم بتـاب در شب تاریک دل کن انـقلاب روزه دارم با غمت لیل و نهار روزگارم بیتـو یعـنی شام تار زیـنت دنـیـا أنـا الـمـهـدی بگـو حـضـرت آقا أنا الـمـهـدی بگو از غلاف آن تیغ را بیرون بکش آن دو تا زندیق را بیرون بکش در مدیـنـه پیـش چـشـمـان همه زان دو بـستـان انتـقـام فـاطـمه سرتـرین سـرهـا فـدائـیّ سرت چـشم بر راه تو مانـده مـادرت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خبر رسیده که آقـایـمان پـدر شده است پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است جـوانِ خـوش قـد و بالای خـانـۀ لـیـلا برای سـید و سالارمان ثـمر شده است خصایصش شده تلفـیقی از نبی و علی چهارقل به لبِ هر که با خبر شده است نمیروم به خـدا جای دیگری! چونکه گدا فـقط درِ این خانه معـتبر شده است چه دستها که به قنداقهاش گره خورده چه چشمها که به شوقِ وصال، تر شده است نـگـاه نـافـذِ او شد دلـیلِ خـلـق عـقـیـق به سنگ خیره شد و صاحبِ اثر شده است برای هر که غلامِ علیست؛ خیرِ کثیر برای دشمنِ حیدر، بلا و شَر شده است دوبــاره «أشـهــدُ أنّ عــلـی ولـی الله» اذان به شوقِ صدایش چه شعلهور شده است از آن زمان که به دست پدر معـمّم شد نگاه عمّه به او گرم و گرمتر شده است شـمـایـلِ ادبـش کـامـلاً أبـالـفـضلی ست اگر که شهره به دست بوسیِ پدر شده!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بر جـلـوۀ خـلـقـت پـیـمـبر صلـوات بر چـهـرۀ غـرق نور اکبر صلوات تـقـدیـم به آن جـوان رعـنـا کـه بُـود سر تا به قدم شـبـیه حـیـدر صلوات **************** از خــانــۀ اربــاب خـــبــر مـیآیــد بـر آل عــلـی تــازه پــســر مـیآیـد در خُلق و مرام و منطق و حُسن و جمال انــگــار مـحــمــدی دگــر مــیآیــد **************** میبارد از این جمال دلجو صد ماه سر تا به قـدم، عـلـی میآیـد از راه حـق است اگر کعـبه تـرک بـردارد لا حـــــول و لا قــــوة الا بــالــلــه
: امتیاز
|
مدح حضرت علی اکبر علیه السلام
دیدۀ هر که به آن قامت محـشر افتاد نا خـود آگاه دلـش یـاد پـیـمـبر افـتـاد مانده بودیم که باید به که گوییم ارباب قـرعـۀ فـال به نام عـلـی اکـبـر افـتاد سه علی داشت حسین وبه همه ثابت کرد که مسلـمـانی بی نام عـلـی ور افـتاد لشگری را که به هم ریخت همه فهمیدند نـشـود با عـلی و آل عـلـی در افـتـاد (اشهد أن عـلی) را که مـوذّن فرمود هر کـسی یـاد اذان علی اکـبـر افـتاد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
نـازم به تـجـلّای جـمـال عـلی اکـبـر دل بُرده ز ما حُـسن کمال عـلی اکبر خال سیَهاش نقطۀ بسم الله عشق است خورشید زند بوسه به خال علی اکبر اربـاب خِـرَد مـنـتـظـرِ مــقـدم اویـنـد بی تاب بُـوَد دل به وصال علی اکبر آداب پسندیدهاش الگـوی جوان هاست غـبطه بَرَد احـباب به حال علی اکبر بنگر به جهادش که به میدان شهادت شد خون سر و سینه مدال عـلی اکبر او اَشبه طاها بود ای یوسف مصری در ملک ادب کیست مثال عـلی اکبر او مظهر اجلال حسین است، کلامی عـالـم هـمه قـربـان جـلال عـلی اکبر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
دادهام دل به تـوّلایِ کـسی مثـلِ عـلـی مستم از نرگسِ شهلای کسی مثلِ علی زدهام چنگ به دامانِ کسی که نبی است عاشقـم بر قد و بالای کسی مـثلِ علی زده بر ماهِ فـلک، طعـنه رخِ زیـبایش مات کرده رخِ زیبای کـسی مثلِ عـلی کیست این شاهدِ غیبی که پُر از طنّازیست کار او پایِ رکابِ پدرش سربازیست این همان احمد مختارِ حسین ابن علیست پـسر ارشد و دلدارِ حسین ابن علیست هیبتش حیدری و تیغِ کجش صف شکن است این همان حیدر کرّارِ حسین ابن علیست با قـدم هاش دل از حـضرت لـیلا ببرد بودنش رونقِ بازارِ حسین ابن علیست هاشمی طلعت و زیبا رخ وشیرین دهن است صورتاً مثلِ محمّد شده و بوالحسن است عـلـیِ اکـبـری و ارشـد اولادِ حـسـیـن تکیه گاهی و چو کوهی تو به بنیاد حسین گاه هم رنگ نبی میشوی و گاه علی بیسبب نیست تویی جامع اضداد حسین ای عـصای پـدر پـیـر... بمانی جاوید میرسی ای پسرِ عشق به امدادِ حسین هرکجایی به سلامت، که تویی شورِ حیات بر تو و بر قد و بالات دمـادم صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
در بیت حسین بن علی جشن و سرور است میلاد عـزیزی ز سراپـردۀ نـور اسـت لـیـلا به شعـف دست پـدر داد پـسر را از چهرۀ مولا غـم و انـدوه بدور است او اکـبـر اولاد عـلی نـامِ حـسیـن است بر خـلقـت او خـالق دادار فخـور است با دیـدن رویـش هـمه در حـال تـحـیّـر در چشم همه روی پیمبر به ظهور است آتــیـه نـشـان داد کـه آقــا عـلـی اکـبـر از حیث عمل در ره جدش به عبور است از قـول مـعـاویـه شده ثـبت بـه تـاریخ لایق به خلافت علی آن ماه فکور است تمرین اذان می کـند از کـودکی خویش در کرببلا صوت اذانش به وفور است روزی که به دنیا زده پا روز جوان است تبریک همه در طبق شادی و شور است تبریک بگو شیعه تو بر حضرت صاحب عیدی ز سوی سرور ما اذن حضور است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیه السلام
رهـبـر آزادگـان آقـا سـلامت میکـنیم سیدِ سجـاد درکِ این پـیـامت میکـنیم ما تـأسّی بر تو و راه امـامت میکـنیم تا قـیامت اقـتدا بر این قـیامت میکنیم درسهایی که گرفتیم از صحیفه یک کلام شیعه یعنی گاه شمشیرش به کف، گه در نیام شیـعه یعنی ذوالفـقـار آخته در انقلاب شیعه یعنی عـاشق دلباخته بر بوتراب شیعه یعنی سوی میدان تاخته تا فتحِ ناب شیعه یعنی روحِ خود را ساخته پای رکاب شیعه قرآن را قرائت با ولایت میکند کِی ز اوراقِ سرِ نیزه حـمایت میکند ای سِلاح مُحکمت، حال بکای حضرتت شیعه باید درس گیرد از دعای حضرتت شد شکستِ دشمنان با گریههای حضرتت میکند این اشک ما را آشنای حضرتت انقلاب اشک را رهبر علی بن الحسین تا ابد اسـلام را یـاور عـلی بن الحسین ای زبـور آل احـمد لالههـای دست تو ای دعـاهای گرفـتاران عـالم مست تو ای تمام هشت دلبندِ حسین پیـوست تو وی تـمام دین و آئینِ بـشر پا بست تو عرشِ رحمان ایستاده با دعایت روی پا آسـمان هم ایـسـتاده با ولایت روی پـا کیستی ای آفـریـنش عـاشق تکـریم تو کیستی ای شرع و قانونِ خدا تسلیم تو کیستی ای کعبه، صبح و شام در تعظیم تو کـیستی ای جانِ جمله أولیاء تـقـدیم تو بیتو خِلقت روی پای خویش کِی میایستد بیتو عالم از برای خویش کِی میایستد ما که ابـعـادِ سـجـایای تو را نشناختیم گـنـج های زیر پاهـای تو را نشناخـتیم ما که أسرار مصلای تو را نشناخـتیم پـاسـخ حـلِ مـعـمـای تو را نشناخـتـیم گر نـبودی تو، قـیامِ کـربـلا باقی نبود روضههای کشتههای نیـنوا باقی نبود آری آری این تو هـستی آشنای کربلا یـادگار اهـل بیت و خـیـمههای کـربلا با تو بر پا ماند اصلا ماجـرای کربلا روز و شب ماندی حزین و مبتلای کربلا تا قیامت بسته بود این راه اگر راهت نبود کربلا در کربلا می ماند اگر آهت نبود آه از درد و بـلایت یا امـام الساجـدین اشکـهـا إهـدا برایت یا امام الساجـدین سر نهاده پیـش پایت یا امام الساجدین جان دهیم از غصههایت یا امام الساجدین کربلا تا شام را، تا پای جان پیمودهای راه را در زیر زنجیرِ گِران پیمودهای عمهها را دیدهای در زیر زنجیر گِران کشتهها را دیدهای عریان و بی سر ناگهان رأس ها را دیدهای بر روی نیزه خون چکان کودکان را دیدهای با گریه سرگردان، دَوان با اسیران گه به رندان، گه به ویران رفتهای گه میان مجلسِ دشمن پریشان رفتهای مجلس نامحرمان کار شما دشوار بود با وجود اینکه احـوال شما بیـمـار بود خـطبههای آتـشـینت، تیـر بر کفار بود دیـدۀ رأس بـریـده نـاظـرِ أغــیـار بود وای از آندم که دیدی درد و غم بسیار شد با کنیزک خواندنِ خواهر، نگاهت تار شد در دعـاهای صحـیفه، لابـلای گریهها گـفـتهای از ماجـرای دردناکِ خـندهها گفتهای از روضهها و گفتهای از نوحهها گـفـتـهای از آستـین پـارۀ این عـمـهها وای از بیحرمتی، ای وای از بییاوری وای از خیره سرانِ لشگری و کشوری وای از بزم شراب و وای از چشم پُر آب وای از رأس بریده، وای از قلب کباب وای از چوب و لب و دندان و احوالِ خراب وای از حال رقیه، وای از حال رباب از نواهای رقیه، ریخت آن مجلس بهم از تقلّای ربابه، ریخت آن مجلس بهم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
ای اخـتـر تـابـان قـمـرت باد مـبارک ای مـادر ایـران پـسـرت بـاد مـبارک ریحـانـۀ خـیـر الـبـشـرت بـاد مبارک از خـوبتران خـوبترت باد مبارک فرزند تو بر پنج قمر نور دو عین است بـا نـام عـلـی آیـنـه روی حـسین است ای پـیـش رویـت آیـنـۀ شـمـس ولایت ای همسر و ای مـادر دو رکن هدایت امروز خـدا کرده عـلی بر تو عـنایت رویـش کـنـد از آیـنـۀ غـیب حـکـایت گل بوسه بزن بر روی این گل پسر امشب این جان حسین است که داری به بر امشب این خوبترین گل ز گلستان خلیل است این آیـنـۀ حُـسـن خـداونـد جـلیل است این بر ملک و جن و بشر پیر و دلیل است بیمثل بدیل است، جمیل است، جمیل است طوبای بهشت عـلوی این ثـمر توست تـبریک که میـلاد یگـانه پسـر توست زیبا پـسـر تو پـدر هـشـت امـام است در پـنـجـم ماه آمـده و مـاهِ تـمام است این بر شهدا حامل خون است و پیام است این حجّ و زکات است و صلات است و صیام است با هـر نفـسـش نغـمـۀ تکـبـیر مبارک بر خال و خـطش آیۀ تطهـیر مبارک ای نخل وجـودت، ثمر یـوسف زهـرا ای روی تو قرصِ قـمرِ یوسف زهرا ای پـارۀ قـلب و جـگـر یوسف زهـرا ای یوسف زهرا، پـسـر یوسف زهرا گـلـبـوسـه شـیـرین دعـا بـر دهـن تـو آیـات خــدا مــوج زده در ســخـن تـو ای با سخـنت زنـده شـده جـان ولایت ای روح کـتـاب الله و ریـحـان ولایت پـیـغــامــبـر خــون شـهـیــدان ولایـت از اشک شبت سـبـز گـلـسـتان ولایت تو خـون خـدا در بـدن خـون خـدایـی فــریـاد خــروشـان تــمــام شــهـدایـی ای مرغ سحر مست مناجـات شب تو پـیـوسـتـه دعـا بـوسه نهاده به لب تو بال و پَـرِ پـروازِ دعـا تـاب و تب تو ای وحی خـدا بـال زده در طـلـب تـو وصـف تو شـده زینت آیـات شـریـفـه از متن مـنـاجـات تو داریم صحـیـفـه ای وجه تو بر وجه خـدا منظر دیگر سجـادۀ خـاکت دل شب سنـگـر دیگر ما را نـبـود غـیـر شـمـا یـاور دیـگـر برما نگـشودنـد جز این در، درِ دیگر ما در دو جهـان بـنده فـرمـان شمائـیم در مـوج بـلا دست به دامـان شمائـیم ما راست گدایی و شما راست کرامت داریم هـمـۀ عـمـر به کـوی تو اقامت ای بـر هـمـۀ مـلـک الـهـیت امـامت یک حرف ز قد قامت تو کرده قـیامت جن و بشر و حور و ملائک همگان گوش با صوت مناجات تو دادند زکف هوش رخسار تو هنگام دعا سورۀ نور است سروِ قدِ تو سبزتر از نخلۀ طور است ما را همه جا با نفست فیض حضور است بی روی تو گلزار جنان خانه گور است در دیدۀ آن بنده که پاکیزه سرشت است دامان بقیع تو بهشت است، بهشت است ای بر تو درود از نبی و از علی و آل ای سـرو قـدت وقت مناجات شده دال ای روح عبادت زده بر دور سرت بال کی مثل تو با بودن در بـنـد کُـند حال کی مثل تو در حال چهل روز اسیری در سلـسله بر سلـسله ها کرده امیـری تو حج و زکاتی و صلاتی و صیامی تو یک تـنـه در شام بـلا فـاتـح شامی در گـوشۀ ویرانه سرا عرش مـقـامی آری تو امـامی، تو امـامی، تو امامی هر چنـد که در ابـر، رخِ مـاه بگـیرد مـه چهـرهگـشایـی کند و ابـر بـمـیـرد ای جان دو عـالم، همه عالم به فدایت ای جن و بشر یکسره محتاج دعایت مـا دسـت گـشـودیـم بـه دامـان ولایت «میثم» متحـیّر که چه گوید به ثنایت ما را چه رسـد نزد شمـا مدح سرایی بهتر که گـشائـیم سـویت دست گـدایی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
بار دیگر شور و غوغایی به پاست جشن شادی در زمین و در سماست ســر زده نـــور خــداونــد مــبــیـن آمــده دنــیـــا امـــام چــهــارمــیــن شـادمـان گـشـتـه قــلـوب مـؤمـنـیـن در شـب مــیــلاد زیـن الـعــابــدیـن شـهـربـانــو گـل پـسـر آورده اسـت یک پسر هـمچون قـمر آورده است چهارمین مـنجی و روشنـگـر رسید در کــرامـت ثــانــی حـیـدر رسـیـد روح تــقـــوا و مــنـــاجــات آمـــده شـیـعـیــان را بـاب حــاجــات آمـده عـالـم هـسـتی ز نورش منجـلیست « اَینَ آل الـلـه » او دوّم عــلـیسـت پـنـجـم شـعـبـان شـب مـیـلاد اوست هر دلی امشب در عـالـم یـاد اوست چهـارمین گـل از گـلـسـتان ولاست این پـسر پـیـغـمـبر کـرب و بلاست او گـلـی از گـلـشـن پیـغـمـبـر است شـیـر مـردی از تـبـار حـیـدر است مــــادر او بــانـــوی ایـــران بـــود او ز نـسـل بــیــشـۀ شــیــران بــود جـمـله خـوبـان جهـان سـرمست او هـسـتـی عــالــم بُــوَد از هـسـت او از هـمـه مـشـکـل گـشـایـی میکـنـد هـر دلـی را کــربــلایــی مـیکــنـد هر نـگـاهـش کار عـیـسـی میکـنـد هـر گـره از کــار مــا وا مـیکــنـد ای که هـسـتـی روح تـقــوا و دعــا از کرامت کن نگـاهـی بر( رضا ) کـن نـگـاهـی از کــرم بـر ایـن گـدا بـار دیــگــر دعــوتـم کـن کــربــلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
نور عرش امشب، تنزّل کرده است در کـویر خاکیان، گـل کرده است قـدسـیـان عرض ارادت میکـنـنـد در مـدیـنـه نـور قـسـمت میکـنـند بـا طـلـوع نـــور، هــمــزاد آمــده بـاز کـن سـجــاده، ســجــاد آمــده سجـدههایش خاک را شرمنده کرد بـنـدگـیاش آسـمـان را بـنـده کـرد غم مخور داری اگر «ذنب عظیم» «یحسن العفو» است کار این کریم آنچنان در قـرب، جـای تـام داشت در نمازش رعـشه بر انـدام داشت در مـصلایـش، ز رب الـعـالـمیـن شد خـطابِ «انت زین الـعـابـدین» وقـت حـــج او مـــیــان ازدحــــام بــاز شـد راهــش بـرای اســتــلام بـاز شـد راهـش ولی بـاشد غـلـط این سـخـن در نـزد اهل مـعـرفـت چونکه در اسرار حق دردانه اوست در حقیقت، صاحب آن خانه اوست کعـبه زد از پیـش، مردم را کـنار تا به چـشـمش، قـبله گـردد آشکار تـا بـگــیــرد اعــتــبــار بـیـشــتــر بوسـههـا میزد به دست او حجـر تـا نـمـایـد در مــقـامـش احــتــرام ایـسـتـاد آنـجــا بـه روی پـا مـقــام تـا بگـیـرد در بـغـل او را مـطاف خواست دیوار حرم، گیرد شکاف کاش من هـم حـنجـر حـق میشدم کاش که من هم «فرزدق» میشدم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
سپهـر عشق و وفـا جـلـوۀ دگر دارد میان آن هـمه انـجـم یکی قـمـر دارد نسیـم شـهـر مدیـنـه نـویـد داده به ما که باغ سـبـز ولایت گـلـی دگر دارد بیا به سوی مدینه رویم کز ره شوق نسیم عشق به هرکوچهاش گذر دارد خبردهید به زهرا که امشب از جنّت بیا مدیـنـه حـسـینت کنون پـسر دارد رسیـد سید سـجـاد و بـهـر خدمت او لـباس بـنـدگـیـش را فـلـک ببـر دارد خـدا به او لقب زین العـابدین بخـشید ز سجدههای طویلی که در سحر دارد به خاک پاک مدینه به جای جشن عزاست شب ولادت او شیـعـه چـشم تر دارد بـیـا و دامـن او را به الـتـجـا گـیـریم که حق همیشه و هرجا بر او نظر دارد کجا رود ز در او به درگـهـی دیگـر هرآن که شمّهای از جود او خبر دارد به جان فاطمه او را دهم قسم که دعا به این قسم به خود او قـسم اثر دارد به هرکه مینگـرم درشب ولادت او هوای روضۀ پـاک ورا به سر دارد بگو به خلق «وفایی» محب او از مهر به بحر سینۀ خود بهـترین گهر دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زین العابدین علیه السلام
سحر گه ماه، بهر خاک بوسی بر زمین آمد زمین خرّم تر و زیباتر از خلد برین آمد جهان بر خود بناز امشب که یار نازنین آمد عبادت چشم تو روشن که زین العابدین آمد ملک خندان، فضا روشن، دل اهل ولا روشن همه ارض و سما روشن همه ملک خدا روشن که امشب شهربانو شهریار عالم آورده خدای ذوالمنن شمس ولایت را قمر داده درخت طور سینای امامت را ثمر داده یم صبر و رضا و زهد و عصمت را گهر داده سخن بی پرده گویم حقّ به ثارالله پسر داده قیامت قدّ و بالایش، دعا مشتاق لب هایش جمال الله، سیمایش پدر محـو تـماشایش تو گویی آمنه امشب رسول اکرم آورده علی، زهرا، محمّد را فروغ هر دو عین است این پناه انس و جان فرمانروای عالمین است این عبادت را اطاعت را دعا را زیب و زین است این فروغ دیدۀ زهرا علیّ بن الحسین است این خرد شاگرد تعلیمش کرم مشتاق تکریمش قَدَر مسئول تصمیمش قضا خیزد به تعظیمش سخاوت، جود، پیش بذل دست او کم آورده الا ای بانوی ایران زمین خیرالبشر زادی امیرالمؤمنین است این و یا پیغامبر زادی یمِ عصمت! تو بر فلک نجات امشب گهر زادی پسر زادی نه، بلکه آفرینش را پدر زادی تعالی الله از خُویش، سلام الله بر رویش لسان الله ثناگویش شود دل زنده در کویش به حقّ دامان تو بهتر زپور مریم آورده نظام آفـرینـش بین و نظم و قـادر مـنّان پی هم آفتاب و ماه و اختر گشت نور افشان پدرسوّم، عمو چارم، پسر در پنجم شعبان عجب نبود گر از بابا بگیرد دل ببخشد جان رخش جنّت، لبش کوثر، کفش دریا، قدش محشر ز سر تا پا زپا تا سر محمّد، مجتبی، حیدر ز هر دم بر هزاران عیسی مریم دم آورده کند کار مسیحا با دعا لب های شیرینش گرفته آسمان دست دعا در پای آمیـنش ثبات و صبر و ایمان و عبادت روح آئینش ندیده است و نبیند جز خدا چشم خدابینش رُخش ریحانة الزّهرا دلش صحرای عاشورا قیامش محشر کبری کلامش خطبۀ غرّا دل مـوسی، دم عـیسی جلال آدم آورده صیحفیه بحرِ دُرّ از لعل لبهای گهر زایش مناجات و دعا و ذکر حقّ مشتاق آوایش امیر شام گـردیده حـقـیر نطـق زیـبایش غل و زنجیرها گرم دعا با کلّ اعضایش لبش را نطق موسایی دمش را فیض عیسایی دلش چون نوح، دریایی رخش یوسف به زیبایی هر آنچه انبـیا دارند هـمره با هم آورده نیاید مدحش از صدها فرزدق ها و دعبلها گشاید بندهاش با یک دعا از خلق، مشکلها مقرّ دولت عشقش نه در گِل بلکه در دلها چهل منزل عروجش با خدا در طَیِّ منزلها چهها آن مقتدا دیده به هر منزل خدا دیده فـروغ ابـتـدا دیـده سـر از تن جـدا دیده لــوای فـتـح آل الله از شــام غــم آورده هزاران زادۀ عبد الملک خوار و حقیر او حجر، زمزم، صفا، مروه، حرم، یکسر اسیر او همه حجّـاج بیت الله گدای او، فـقـیر او ز کعبه می رود بر عرش بانگ یا مُجیر او کلید کعبه لبخندش، مقام و حجر پابندش خدا و خلق خرسندش، به لب ذکر خداوندش زاشگ دیده زمزمها برای زمزم آورده نه تنها از نماز، از صبر عاشورای او بشنو دعای دلـنـشین، پـند بشر آرای او بشنو نـوای آتـشـین و خـطبۀ غرّای او بشـنو قـیام شام شوم و محشر کبرای او بشنو ولایش دین و ایمانم، حدیثش خوشتر از جانم صراطش حشر و میزانم دعایش روح و ریحانم به وصفش میوۀ نایاب نخل «میثم» آورده
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
آواز عـشق بیتـو صدایی نداشـتهست قبل از تو عشق راه به جایی نداشتهست جـان ادب بـدون تو نـایی نداشـتـهست دنـیای بیتـو هـیچ صفـایی نداشتهست با تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند غـم را ز قلبهای مـحـبـان قـلـم زدند نام تو اولـیـن قـسـم پـاک عـالـم اسـت ایمان تو شبـیه قـدمهـات مـحکـم است در حسرت لبان تو لبهای زمـزم است از تو هرآنچه میشنوم باز هم کم است نامت ز کـودکی به لب ما تـرانـه بود عـبـاس عـشق بود عـلـمها بـهـانه بود ای سر به زیر پـیـش تو والا مـقـامها ای مــقــتـدای قــاطــبـۀ بــا مــرامهــا بــالاسـت پـرچــم تـو کــنــار امـامهـا لال انـد در مـقــابـل مـدحـت کــلامهـا در راه عشق چیره به بیحاصلی شدیم گـفـتـیم یا حـسین و ابـوفـاضـلی شدیـم در شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی در شهر درد کوچۀ باب الـشـفـا تویی آئـیــنـۀ تــمـام قـد مــرتـضــی تــویـی تـفـسـیـر عـبـد صـالـح بـیادعـا تـویی ما شیـعه ایم و کار جهان شد به کام ما در هر نـمـاز سـمت تو باشد سـلام ما در مهد نور شهره به قرص قمر شدی در دلـبـری ز اهـل هـنـر با هـنر شدی هر جا نبـرد بود تو مرد خـطـر شدی ضرب المثل برای دل پر جگـر شدی مصداق با شـکـوه ابـالـفـضل میشود پـژواک لـفـظ کـوه ابا لـفـضل میشود جای تو هـست در دل تـقـدیـر کـربـلا با تو حـمـاسی است مـزامـیـر کـربـلا زیـبـاتـر است با تو تـصـاویـر کـربلا کعـبـهست زیـر سـایـۀ تـأثـیـر کـربـلا محشر که دستهای تو باب شفاعت است سینهزن تو را چه خیال از قیامت است دست کـریم خستۀ بـخـشـش نـمیشود وقت عـطا مـعـطل خواهـش نمیشود عـبـاس جز به نـور سـتـایش نمیشود فضلش به صد کتاب نگارش نمیشود چـرخـیـده کـارها ز طـفـیـل کـریـمهـا عـبـاس بـوده مُــرشـد خـیـل کـریـمهـا ای سـایـهسـار عـالـمـیـان پـرچـم شـما ای تکـیـهگـاه پـیـر و جوان پرچم شما بـالاست تا ابـد به جـهـان پـرچـم شـما راه بـهـشـت داده نـشـان پـرچـم شـمـا زائر رسیـد صحـن تو و رستگـار شد شهـر بهـشـت در حَـرمت آشـکـار شد این دستها که رو به ضریحت دراز شد از روزگـار سـفـلـۀ دون بـینـیـاز شد نـامت کـلـیـد بود و در بـسـته بـاز شد عباس گـفـتم و همه جا چـارهسـاز شد یا کاشف الکروب ببـین دل شکستهایم تـنهـا به آسـتـان شـما چـشـم بـسـتـهایم سوگـند بر خروش فـرات و خجـالـتت بر چـشمهای خون زدۀ پر جـراحـتت بـر گـریـۀ حـسـیـن زمــان شـهـادتـت مبـهـوت مـانـده کربـبـلا از حـمـایـتت روح القدس به خامۀ خامـم نگـاه کرد مدحت دوباره حال مرا رو به راه کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
به خدا دادیِ سـقـّا غـزلی باید خـوانـد به علی، رتـبۀ او را ازلی بـاید خواند پـسر اُمِّ بـنـیـن نه، پسر فـاطـمه خوان همچنانی که ابالفـضلِ علی باید خواند نیست معصوم، ولی در درجاتِ معصوم برترین است و به عصمت مَثلی باید خواند صاحبِ تیغ و علَم، روح مواسات و ادب دستـبـوسـش هـمۀ پنج ولی باید خواند دست بر قبضه چو گیرد، همه یَل ها به فرار وسطِ معـرکـه ها شیـرِ یـلی باید خواند ساقیِ تشنه لبان است، ولی در جـنّات از قضا لعل لبش را عسلی باید خواند آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین چه بـخـوانم عـلَـمِ مُلک عـلـمداری را چـه بـنـامـم یـل مــیــدان وفـاداری را در شجاعـت نه به والله نـظـیری دارد حـرف اول بـزنـد روز فــداکـاری را قوّت و عزم و اراده، همه در خدمت دوست او به میدان عـمـل ثبت کـنـد یاری را گر چه انبوهِ أمان نامه به پایش ریزند جـز به دلـدار نـگـویـد سـخـنِ آری را ز کراماتِ ابا لفضل همین یک نَم بس که به دریا بکُند وصل، مِیِ جاری را جذبِ حق میکند از دور دلِ نوری را بـه دَمِ تــیـغ بـگـیـرد نـفَـسِ نــاری را آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین در مناجات، عجب دستِ نـیایش دارد در عـنایات، به هر درد گـشایش دارد نـمـیافـتـد ز لــبـش ذکـرِ الــهـی امــا ذکر زهراست که هر لحظه سُرایش دارد همه اوصافِ الهی است در او جمع، ولی عشق و احساس در عباس همایش دارد گر چه مبهوتِ حسین است، ولی در وقتش چـقدَر او به حسن، نـاز گـرایش دارد اصلِ مأموریتِ مـاهِ بنیهـاشم چیست دور تا دورِ حـرم، مـاه نـمـایـش دارد هر چه گوئـیـم ز رزمـیدنِ مولاییِ او سبک جـنـگـیدن او باز ستـایـش دارد آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین ز هجومش، به عقب لشگر دشمن ریزد ابـتـدا تـا به صفِ آخـرِ دشـمـن ریـزد مرکبِ راهورش، پای چو کوبد به زمین لـرزه بر شـاکـلـۀ پـیکـر دشمن ریزد جوششِ غیرت او تا به رگش میجنبد همچنان صاعقهای بر سر دشمن ریزد شیـرِ صـفّـین و دلاور پسرِ شـیـر خدا پیـش چشم هـمه یَلها پَـرِ دشمن ریزد تا به آهنگِ علی، روی به میدان بکند دست و پاهاست که دور و بر دشمن ریزد از عرب تا به عجم، یکسره إذعان دارند که ز تیغش، سپر و خنجر دشمن ریزد آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
عـشق زیـباست خـداوند از آن زیبا تر عرش بالا ست ولی بنده از آن بالا تر هر کـسی سـائـل درگـاه خـداونـد شود میشـود بـین خـلائـق بـه خـدا آقـا تـر درِ درگاه خـداونـد حـسین است حسین هر که دلـبـاخـتـه اوست شود لـیـلا تر به خدا گر که بـگـردی هـمۀ عـالـم را غیر عـباس کسی نیست به او شـیدا تر اینچـنـین شد که خـدا کرد تجـلّی آری عـشق زیباست ابالفـضل از آن زیباتر تا قیامت علم عشقِ ابالفـضل به پاست آری آن عشق که فانی نشود نور خداست نـام عــبـاس کـه آمـد دهـنـم آب افـتـاد گـوئـیـا روی لـب من عـسل ناب افتاد دل به دریا زدگانت چه فراوان شدهاند تاکه تـصویر رخ ماه تو در قاب افتاد نمک بین نگاهـت چـقدر شیرین است دل فرهادیام از عشق تو در تاب افتاد طاق ابـروی تو را کافـر بیایـمان دید سجده کرد و همۀ عمر به محراب افتاد ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته ساقی عشق در این معـرکه سقا گشته روز مـیـلاد تو جـبـریـل خـبـر آورده که خدا از صدف عرش گوهر آورده انـقـدر شـور شـعـف خـانه مـولا دارد گوئـیا حضرت زهـراست پـسر آورده آسمان شب مولا پس از این مهتابی است حـق برای دل خـورشـیـد قـمـر آورده این که با خندۀ خود دارد اشاره به همه کـاشف کرب حـسـین آمـده سر آورده پـاسـبــان حــرم زیـنـب کــبــری آمـد این که در سینه خود کوه جگر آورده زحـمت اُمِّ بـنـیـن بـود که عـباس شود مرد از دامن مادر سوی معـراج رود پـسـرم گوش بـده حـرف دل اُمِّ بـنـیـن آبرویم همه در دست تو باشد پس از این ایـستاده است فلک قـد تو را سِیـر کـند ولی از روی ادب محضر مولا بنشین گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض و سما محـضر آل عـلی چـشم بـیـنـداز زمین هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار تو رکابش بشو عباس، که او هست نگین نکـند لفـظ اخا را تو بگـویی به حسین من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین آنـقـدر خـاک نـشـیـن قـدم یــار شـدنـد هر دو در هر دو جهان صاحب دربار شدند با قـدم های ابالـفـضل زمین میلـرزید دشمن از طرز رجز خواندن او میترسید وسط معرکه میرفت که محشر بشود شاه شمشاد قـدان تا که کمی میغـرید راه و بیراههاش از هول ولا گم میشد تاکه چشمش به غضب سوی کسی میچرخید همه آهنگ عقب گرد به لب میخواندند تا که شمشیر ابالفضل کمی میرقصید میزد از میمنه از میسره میرفت برون با هـجـومی همه لـشگـریان میپـاشید هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه گـفـتــه: لا حـول و لا قــوت الا بــالله بـنـویـسـیـد ابـالـفـضـل بخـوانـیـد حـیـا بـنـویـسـیـد عــلـمــدار بـخـوانـیـد وفــا هـیچکـس مثل ابالفضل نگـیـرد دستی بـنـویـسـیـد ز حـاجـات بـخـوانـیـد روا دیدۀ او همه را یاد جـنان میانـداخـت بـنـویـسیـد از آن چـشـم بخـوانـیـد خـدا بنویسد که سـقـاسـت بخـوانـیـد خـجـل قـول داده سـت کـه آبـی بـرسـانـد امــا مشک افتاد و تو افتادی و ارباب افتاد پای گهـواره طـفـلـش زنی افـتاد از پا بعد تو دشـمن تو اهل جـسـارت بشود بعـد تو زینب تو سوی اسـارت بـرود
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
جهان عـشق مُـرید مـرام عباس است ادب همیشه در عالم به نام عباس است طـبـیـب درد تــمــام مـذاهـب عـــالــم کـبـوتـرانه، شـفـا جـلد بام عباس است شنیده از لب مولای خود به نفسی انت چه جمله بهتر از این در مقام عباس است قیامت از همه سرها سر است بیتردید بهشت باغچه ای زیر گام عباس است "خدا به طالع او مـهـر پـادشاهی زد" هرآنکسی که غلام غـلام عباس است قـیـام کـرده به پایـش قـیـامـت کـبـری قسم به عشق قـیامت قـیام عباس است کـسـی نـدیـده کـنـار حـسین بـنـشـیـنـد مطیع محـض امامت پیام عباس است فراز کـعـبه بـلـندای خـطبهاش فرمود که طوف بیت به گرد امام عباس است دوبـاره سـائـل هر سـالـه آمـده بر در و مستـمـنـدِ جـواب سلام عـباس است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
امشب از بخت خوشم شانه ز سر میافتد بس که در آیـنـهام عکس قـمـر میافتد چرخۀ عشق علی چرخ زد و فهمیدیم قـرعـۀ اُمِّ بـنـین است، پـسـر مـیافـتـد این پسر کیست که دل میبرد از اهل ولا با خم ابرویش از خـصم جگر میافتد ذکر تکبیر علی و حـسنـین است بلـند به قـد و قـامت او تا که نـظـر میافـتد مدعی دور شو این معرکه جای پشه نیست چون ز سیمرغ در این معرکه پر میافتد آتش خشم اباالفضل بسی سوزان است هر که با شعله در افتد به سقر میافتد پرچـم زینب کـبراست به دست عباس عـلـم از دست عـلـمـدار مگر میافـتد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
اکنون که با شادی دل ما همنشین است روی زمین سزسبز چون خُلد برین است از آســمــان آواز قــدسـی آیــد و بــاز نغمات قدسی گویی از روح الامین است بس که تـمـاشایی است گـلـزار ولایت چـشم فـلک سرگرم دیـدار زمین است پرسیدم از خورشید، حیران که ای، گفت چـشـمان من محو امیـرالمومنین است گفتم که این بوی بهشتی چست وز کیست گـفتا که این عطر گـل اُمُّ البـنـین است گفتم بگو یک ذرّه از فضل و کـمالش گفتا که او خورشید اخلاص و یقین است گـفـتم چـه داری مـژده بر اهـل ولایت گـفـتا نوید من بر اهل عـشق این است امشب نـسـیم عـشق عـطـر یـاس دارد با خـود خـبــر از مـقــدم عـبـاس دارد گـنـجـیـنـۀ عـشـق و وفـا عـبــاس آمـد آئـیــنـۀ صـدق و صـفــا عـبــاس آمــد ای تـشـنـگـان عـشق و آزادی بـیـائـید سـرچــشــمـۀ آب بــقــا عــبــاس آمــد بـهـر فـداکـاری به بـزم حـق پـرسـتی پــروانــۀ شــمــع هُـــدا عــبــاس آمــد چـون ذرّه در حال و هـوای او بمانـید مـنـظـومـه خـورشــیـدهـا عـبـاس آمـد گـر میچکـد از گونۀ گـل، شبـنم شرم جـان ادب، روح حـیــا، عــبــاس آمــد با غـنچـههـای سرخ عـاشورا بگوئـید ســقــای دشـت کــربــلا عــبـاس آمــد حاجـت طـلـب کن از در باب الحوائج چـون قـبـلـۀ حـاجـات مـا عـبـاس آمـد امشب نـسـیم عـشـق عـطـر یاس دارد با خـود خــبــر از مقــدم عـبـاس دارد تا بر علی این مه جـبـین لبـخـند میزد بر او امـیـرالـمـومـنـیـن لبـخـند میزد بــا خــنــده نــورانـی شــمــس ولایـت از آسـمـان روح الامـیـن لبخـند میزد گه آسـمان با قـدسـیـان خـنـدید، گـاهی با غـنچـههای خود زمین لبخند میزد هرگه حسین از مـقـدم عـباس خـنـدیـد رضوان به فردوس برین لبخند میزد وقتی که زینب شاد شد گوئی که زهرا بـر چـهـرۀ اُمُّ الـبـنـیـن لـبـخـنـد میزد از شـــادی دُردانــههــای آفـــریــنــش در عرش خیرالمرسلـین لبخـنـد میزد پیـغـمبر رحـمت تـبـسُّـم کرد و آن گاه عیسی به چـرخ چارمین لبخـند میزد بـلـبل به گـلـزار مـحـبت این خـبـر را میگفت و با گل های دین لبخند میزد امشب نـسـیم عـشـق عـطـر یاس دارد با خـود خبــر از مـقــدم عــبـاس دارد عباس ایمانش چو کوهی استوار است مـیلاد او مـیـلاد مـردیّ و وقـار اسـت میـلاد او روشن ترین صبح امـید است میلاد او رنگـین ترین روز بهـار است مـیلاد او فصل شـکـوفـایی گـل هاست مـیـلاد او زیـبـاتـریـن روزگـار اسـت میـلاد او در مـصحف پُر نـور ایـمـان سرلوحه ایثار و عشق و افـتخار است مـیــلاد او بــهــر تــمــام پــاســـداران سرمشق آزادی و شور و اقـتدار است میـلاد آن سـرچـشمۀ اخـلاص و تـقـوا فـصل نـزول رحمت پـروردگار است مـیـلاد آن آئـیــنـۀ عـشـق و فـضـیـلـت پایـان غـم، آغـاز شوری پـایـدار است در مـقــدم آن گـلـبـن گـلـخـانــۀ نـــور نقش لب چشم انتظاران این شعاراست امشب نسـیم عـشـق عـطـر یـاس دارد با خـود خـبــر از مقــدم عـبــاس دارد مه بر رخ ایـزد نـمـایش بـوسه میزد خورشید بر خال لـقـایـش بوسه میزد مـاه بنی هاشم لقـب بگرفت و خورشید بر روی پُر نور و ضیایش بوسه میزد شرم وحیا ازچهرهاش میریخت چون اشک وقتی ادب بر خاک پایش بوسه میزد او مظهر عشق و فـتـوت بود و ایـثار گرکه شجاعت بر سرایش بوسه میزد هرگه دعایش بر فـلک میرفت گویی جبریل بر روح دعـایـش بـوسه میزد گاهی علی در بین اشک شوق و مـاتم بر چشم های حـق نـمایش بوسه میزد ای دل «وفـایـی» بـا نـســیـم آرزوهـا دانی چرا بر خـاک پایش بوسه میزد امشب نـسـیم عـشق عـطـر یـاس دارد بـا خـود خبــر از مـقــدم عـبـاس دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
در دلم امشب پُر از شور و نواست گه مدیـنه میرود گه کـربلاست امشـب از جـام ولا پُـر گـشـتهام قـطـره بـودم با ولا کُـر گـشـتهام در سر آمد شـور و حال دیگری در دلـم افـتـاده شــور حــیــدری من مدد گـیـرم ز آل مـصـطـفـی مـیروم تـا عـرش پـاک کـبـریـا رفـت بـالا ایـن دلـم تـا سـوخـتـم چـشـم بـر بـیـت ولایـت دوخـتـم دیدم آنجا شور و غوغایی بپاست عـرصۀ جـولان پـاکان خـداست پُـر شده عـالـم ز شادی و شعـف خـنـده زن اُمُّ البـنـین، شاه نجـف کودکی چون گل در آغوش علیست زین سبب دنیا پُر از نور جلیست غـرق شـادی حضرت اُمُّ البـنـین میزنـد لبـخـنـد امـیـرالـمـؤمنـین آمـده جــبــریـل بـا خـیـل مـلـک آیـنـه گـردان شده چـرخ و فـلک حور و غلمان دسته گل در دستشان گـشته این کودک تـمام هستـشان این نـدا پُر کـرده هر جای زمین آمـده جــان امـیــرالــمــؤمـنــیـن عـاشـقـان عـطـر گـل یـاس آمده شــادمــان بـاشـیـد عـبــاس آمـده آمـده زیـنـت فـضـای مـشـرقـیـن یار و هـمسـنگر به مولانا حسین نـور چـشـم خـامـس آل عـباسـت جـعـفـر طـیـار دشـت کـربلاست روح ایـثـار و وفـا از ره رسـیـد منشاء عشق و صفا از ره رسید او وفـا را بـا وفـا شـرمـنده کرد او فـتـوّت را دوبـاره زنـده کـرد در شجاعت ذوالفقار حیدری است سیرت و خُلق نکویش کوثری است مرتضایی عـلم عـباس عـلی ست مجـتـبـایی حـلم عـباس عـلی ست فـاطـمی، خُـلق و خـصال او بود هـاشـمـی طـلـعـت جـمال او بود بر بـنی هـاشـم بود نـور دو عـین جـان زینب، هـستی مـولا حسین دوست و دشمن صدایش میزنند بوسهها بر خاک پـایش میزنـند در گـرفـتاری به او پُـل میزنند بـر دو دسـت او تـوسّل میزنـند عیسوی و موسوی مفتون اوست شیعـگـی ما بدان مـدیـون اوست شیعـیان مـرتضی را مـقـتـداست نام عـباس علی مشکـل گـشاست دردمـنـدان جـهـان را او دواست هر که آید سوی او حاجت رواست دستگـیر این جهان و آن سراست بـاب حـاجـات تـمـام انـبـیــاسـت ما هـمه مـست می از جام تـوأیم مـا اسـیـــر دانـــه و دام تــوأیــم مـا هـمه درمـانـده و بـیـچـارهایم در پـی درمـان درد و چــارهایـم مـا گـدایــان سـر کــوی تــوأیــم دست خـالـی بـر در کـوی تـوأیم گـر نگـاهـی از ره احـسان کـنی درد بـیدرمـان ما درمـان کـنـی بـا نـگـاه تـو در عـالـم شـیـعـهام در دو دنـیــا بـا ولایـت بـیـمـهام نوکر پـیـر تو هـستم من( رضا) دستگـیـری کن ز من روز جـزا
: امتیاز
|